به نقل از روزنامه فرهیختگان رستم پور پس از سرهم کردن ماجرای بامزه و خیالی ربایش علی کریمی به دست مهران مدیری، مدت ها در حاشیه بود و برای بالا آمدن و مطرح شدن دوباره به قداره کش صاحب سبکی چون فرخ نژاد نیاز داشت تا بتواند دوباره با برند جدید، گذشته اش را پاک کند و به صحنه بازگردد. اما بازیگر سابق سینمای ایران چه گفت؟ فرخ نژاد در ابتدای گفت وگویش با رستم پور که نزدیک یک ساعت به طول انجامید گفت باید از دعواهای شخصی پرهیز کنیم و به قول ژنرال پِتَن مناطق بی آب وعلف یا همان پسر ارشد شاه مخلوع روی مسائل کلان تر به بحث و تبادل نظر بپردازیم. سؤالی که در همین شروع کار ذهن را به خود جلب می کند این است: مگر حمید فرخ نژاد و اربابش -که او هم نوکر اجاره ای جنایتکارانی چون نتانیاهو و ترامپ است- در جایگاهی قرار دارند که بتوانند برای دیگری خط مشی مشخص کنند و خط و نشان بکشند؟ مطلقا خیر. چه خصوصیت ویژه ای، امثال فرخ نژادها و پهلوی ها را از باقی ایرانیان متمایز کرده و آن ها را در میزانسنی قرار می دهد که اکنون بخواهند برای ایرانیان داخل کشور از بنا و بزاز گرفته تا بازیگر و وکیل و باغبان زیر و رو بکشند؟ آن ها از ایرانی بودن چه چیز جز فارسی حرف زدن یاد گرفته اند که حال بخواهند برای دوست و دشمن، منتقد و هوادار و بزرگ و کوچک و... در نقش ریش سفید مصلح ایفای نقش کنند؟ اگر گوش شنوایی وجود داشت و ما می توانستیم قدرتمان درجنگ نرم را به رخ کشیده و آن را تثبیت کنیم حمید فرخ نژاد و آن شاه بی تاج وتخت پس ازحمله اسراییل به خاک کشور جرئت حرف زدن پیدا نمی کردند که الان بخواهند برای مردم ایران باید و نباید مشخص کنند! متأسفانه از کوتهی ماست که هر پهلوان پنبه ای به خود هر وقت که دلش بخواهد اجازه می دهد که برای ایرانیان نسخه بپیچد و از بی حافظگی افکارعمومی در شناخت دوست و دشمن نهایت استفاده را ببرد. من ممنوع الکارم، پس قهرمانم! وقتی بازیگر یا هر چهره معروف رسانه ای دیگر از ممنوع الکاری اش حرف می زند، توقع دارد مخاطب به او فارغ از دلایل درست یا غلط بودن این محدودیت حق بدهد، اما انسان عاقل و منتقد عادل و دلسوز در مواجهه با چنین افرادی باید از آن ها بپرسد چرا مسیر به چنین سمتی پیش رفت که بازیگر شاخصی نظیر حمید فرخ نژاد اکنون باید در هزاران کیلومتر دورتر از کشورش روزگار بگذراند و پس از عمری شهرت به زینت المجلس این و آن تبدیل شود؟ بازیگر استرداد با مظلوم نمایی از ممنوع الکاری در ایران حرف می زند، اما مطلقا هیچ اشاره ای به دلیل اصلی مشکلاتش نمی کند. او هیچ وقت در ایران با ممنوعیت در امور بازیگری روبه رو نشد و تنها وقتی که تمام پل های پشت سرش را پس از خروج از ایران خراب کرد، این اتفاق برایش رقم خورد. در هیچ کجای دنیا برای فردی که هم راستا با دشمنان قسم خورده خارجی و داخلی علیه ساختار سیاسی کشورش موضع بگیرد فرش قرمز پهن نمی کنند که حمید فرخ نژاد بخواهد نفر دوم این فهرست باشد. به حاشیه رفتن این بازیگر نسبتاً پیشکسوت کمترین هزینه ای است که افرادی چون او باید برای آرزوهایشان بپردازند. بلوای زن ، زندگی، آزادی فرخ نژاد را به خاطر زیست گلخانه ای اش با خطای محاسباتی و شناختی ویران کننده ای مواجه ساخت، خطایی که جز خودش هیچ فرد، گروه یا دسته ای مسبب ایجاد آن نیستند. من به آدم بدهای سینمای ایران توهین می کنم فرخ نژاد در پاسخ به حامد بهداد گفت که به او و هیچ هنرمند و سینماگری در این سه سال توهین نکرده است ولی حتماً به بهروز افخمی و آدم هایی مثل او که نماینده تفکر جمهوری اسلامی هستند توهین کرده، می کنم و خواهم کرد (نقل به مضمون). او افخمی را چماقدار فرهنگی خطاب قرار داد، ولی نگفت که در همین حوالی، یعنی در دوران جنگ تحمیلی 12 روزه کدام طرف ایستاد؟ اگر افخمی در مقام یک کارگردان کارکشته و حرفه ای -که جز سلاح قلم، بیان و دوربین عملاً وسیله دیگری برای ابراز عقیده اش ندارد و نیمی از شهرت فلان سلبریتی بی سواد و کم خرد نصیبش نمی شود- را چماقدار فرهنگی خطاب قرار دهیم، حق است که برچسب پااندازی و فاحشگی فرهنگی برای غرب و دشمنان قسم خورده ملت ایران را بر پیشانی فرخ نژاد و همپالگی هایش بچسبانیم. حمله فرخ نژاد به داریوش ارجمند هم با این دست فرمان که مردم دیگر او را دوست ندارند، از آن حرف هایی است که تنها در دکان مهدی رستم پور خریدار دارد. گویا بازیگر ارتفاع پست همچنان در چاه ویل خطای شناختی دست وپا می زند و نمی داند که محبوبیت یک فرد را با کامنت ها، پست ها و محتواهای موردعلاقه آمریکایی-صهیونی پسند نمی سنجند که اگر این طور بود، اکنون جایگاه ارجمند و فرخ نژاد عوض می شد و این داریوش ارجمند بود که به جای بازیگر نقش امنیتی فیلم لاتاری برای لقمه ای نان در کوچه و خیابان های آمریکا و اروپا به هر خفتی تن می داد. تنها در یک فقره، پخش صدباره سه گانه ستایش از شبکه های سیما ثابت می کند که چه کسی در اوج محبوبیت قرار داد و چه شخصی علاقه مردم نسبت به خودش را تنها در خواب و خیالش می بیند. فرخ نژاد اباطیلش را این طور ادامه می دهد که نظام برای کسب مشروعیت به جای داریوش ارجمند و بهروز افخمی به سراغ امثال بهداد می رود! بهداد در گفت وگوهای اخیرش با رسانه ها در هیچ برنامه ای که خط فکری آن حتی نزدیک به صداوسیما باشد هم شرکت نکرده است که حال بخواهد با حضور در آن برای نظام مشروعیت ایجاد کند. بله، این نقد به ساختار وارد است که بیش از حد به شهره ها و سلبریتی ها بها می دهد، اما حمید فرخ نژاد در جایگاهی نیست که بخواهد برای کسی زیر و رو بکشد؛ از قدیم الایام گفته اند که رطب خورده منع رطب کِی کُند؟ حمید قصه ما فراموش کرده که بیش از هر بازیگر دیگری در سینمای ایران نقش مامور امنیتی بازی کرده و در تعداد دفعات بیشتری با تمام رسانه های نزدیک به حاکمیت به گفت وگو پرداخته است؟ او جزء معدود بازیگرانی در ایران بود که به دلار دستمزد می گرفت و هیچ کس توانایی مقاومت در برابر خواسته های غیرمعقول او را نداشت. من باختم؟ من پیروزم فرخ نژاد در رابطه با مسائل مالی و قراردادهای کاری ای که از او در هنگام فرار دریغ شد، اعلام نارضایتی و شکست می کند، اما با بغضی در سینه، خود را پیروز تاریخ لقب می دهد، چون فکر می کند که با یک موضعگیری خشک و خالی در حمایت لفظی از جریان غیرارگانیک زن، زندگی، آزادی بدهی خود را به ایرانیان پرداخت کرده و اکنون باید مدال مبارز خستگی ناپذیر را به سینه اش الصاق کنند. یادمان باشد، کمتر سلبریتی ای در دنیا وجود دارد که سودش در انجام فعل یا ترک فعل را در محاسباتش لحاظ نکند. اگر حمید فرخ نژاد احتمال پیروزی جریان خیابان در سال 1401 را نزدیک به صفر می دید محال ممکن بود که از کشور بیرون بیاید و به قول خودش در تبعید روز را به شب برساند. حال او بدون هیچ تحقیقی تمام کاسه کوزه ها را سر حاکمیت شکانده و به این و آن فحش می دهد تا مبادا لشکر فحاش اینستاگرامی عطای ماندن در صفحه اش را به لقایش ببخشند و او را با وجدان زنگارگرفته اش تنها بگذارند. فرخ نژاد درحالی برای مخاطبان هدفش اشک می ریزد که علنا در روزهای دفاع مقدس 12روزه، طرف آمریکا و اسراییل ایستاد و نقشی ولو کوچک در عادی نشان دادن جنایت های نتانیاهو ایفا کرد. فرخ نژاد به دلیل انجام جرم مشهود خیانت به کشور باید منتظر مجازات مشهود هم باشد. حال اگر نمک روی زخم مردم ریخته و مدعیانه باد در غبغب می اندازد نباید آن را به حساب حافظه ضعیف ایرانیان بگذارد. حال اگر افکار عمومی جواب درخوری به او نمی دهند از روی بزرگواری و بزرگ منشی شان است وگرنه گیر انداختن او، حتی در آمریکا هم کار سختی نیست که کسی از عهده اش برنیاید. |