| آمریکای لاتین در ماههای گذشته چهره جنگی به خود گرفته است. هرچند همه چیز از تهدید مستقیم ایالات متحده آمریکا برای حمله نظامی به ونزوئلا شروع نشد اما اراده ترامپ برای افزایش مداخلات نظامی واشنگتن و عبور از محاصره دریایی به سمت ورود زمینی به کاراکاس، حکایت از جدی شدن احتمال تجاوز نظامی آمریکا به مهمترین دولت چپگرای آمریکای لاتین دارد. در 2 ماه گذشته اتفاقات مهمی در پیرامون ونزوئلا رخ داد که تب تحولات را بیش از پیش برای نیکلاس مادورو داغ کرد. اهدای جایزه صلح نوبل به «ماریا کورینا ماچادو» رهبر اپوزیسیون ونزوئلا که از طرفداران حمله نظامی آمریکا به کشورش است، تند شدن مواضع «گوستاوو پترو» رییس جمهوری کلمبیا علیه ترامپ، پایان 2 دهه حاکمیت چپگرایان در بولیوی و مهمتر از همه پررنگ شدن رقابتهای نظامی میان آمریکا، روسیه و چین که یک فضای میلیتاریزه شدهای را برای همه بازیگران بینالمللی به نمایش گذاشت. جمیع این شرایط باعث شد تا دیگر تهدید ترامپ برای حمله نظامی به خاک ونزوئلا در سطح یک بلوف و زهر چشم گرفتن از دولتهای غیرهمسو با آمریکا ارزیابی نشود. جنگ 12روزه ایران و رژیم صهیونیستی که با مداخله مستقیم آمریکا نیز همراه بود، این تصور را تقویت کرد که ترامپ قصد دارد پس از 2 دهه و تجربه ناکام لشکرکشی آمریکا به افغانستان و عراق، رهبری خود در نظام جهانی را با برانداختن دولتهای غیرهمسو از طریق حمله نظامی پی بگیرد. در چنین موقعیتی چند پرسش اساسی برای اهداف، احتمالات و عواقب این جنگ احتمالی مطرح است. خاطرهبازی با جنگ، 36 سال پس از پاناما نخستین پرسش این است که حمله به ونزوئلا چه فایدهای برای آمریکا خواهد داشت؟ در پاسخ به این پرسش میتوان به مجموعه اهداف احتمالی آمریکا نظر انداخت؛ نخستین هدف میتواند جنبه مانوری این حمله باشد. به این معنا که در شرایط پرتنش جهانی، آمریکا متمایل باشد که در یک جغرافیای دور از انتظار، اراده و توان نظامی خود را به نمایش بگذارد. آمریکا از پایان دوره جنگ سرد هیچگاه به خاک یکی از کشورهای آمریکای لاتین حمله تمام عیاری نکرده است. آخرین حمله آنها به سال 1989 برمیگردد که در آن «مانوئل نوریگا» رییس جمهوری وقت پاناما را دستگیر و دولت او را سرنگون کردند. با این حال حمله به پاناما هرگز جنبه بینالمللی پیدا نکرد و پرونده ونزوئلا را تنها میتوان با پرونده استقرار موشکهای شوروی در خاک کوبا مقایسه کرد. با سنجش چنین جایگاهی، حمله به خاک ونزوئلا بیش از آنکه هدفی در کاراکاس را دنبال کند خط و نشانی برای چین و روسیه به حساب خواهد آمد. هدف دیگری که درباره این حمله میتوان متصور بود، ترسیم مختصات جدید برای هدایتپذیری دولتهاست. از جمله اینکه بار دیگر دولتهای پیرامونی جهان که رهبرانی مخالف آمریکا دارد را در حالت آمادهباش بیثبات کنندهای قرار میدهد؛ به گونهای که هر دولت به طور مستمر خود را گزینه بعدی سقوط با مداخله نظامی آمریکا به حساب آورد. الگوی رفتاری ترامپ نیز همین را نشان میدهد که او اشتیاق زیادی به سرنگون کردن دولتها (یا تحمیل اراده خود) تنها با انتشار یک پیام در شبکههای اجتماعی دارد. اواسط اکتبر بود که نیویورک تایمز در گزارشی از مجوز ترامپ برای انجام اقدامات مخفی سیا در ونزوئلا خبر داد. در این پوشش گزینههایی چون ترور یا ربایش مادورو و سرنگونی هیأت حاکمه ونزوئلا تبدیل به یک تهدید اپیدمیوار برای دولتهای متعددی خواهد شد. هدف دیگر آمریکا برای حمله به ونزوئلا میتواند تسلط بر منابع نفتی این کشور باشد. ونزوئلا بیشترین منابع نفتی دنیا را در اختیار دارد و برخی ظنها بر آن است که واشنگتن در فضای نظامی حاکم بر روابط ملل، به دنبال آن است که پشتوانه بزرگی برای مدیریت بازار انرژی به دست آورد. هرچند به دلایلی از جمله زمانبر بودن جایگزینی منابع نفتی برای مصرفکنندگان، نمیتوان این احتمال را در کوتاهمدت مؤثر دانست اما در بلندمدت تسلط بر ونزوئلا میتواند سرمایه استراتژیکی برای هر قدرت به شمار آید. فرضیههای واشنگتن و کاراکاس شواهد میدانی هر روز بیشتر از دیروز فرضیه در پیش بودن حمله نظامی آمریکا به ونزوئلا را تقویت میکند. با این حال گزارشهایی نیز از تردیدهای جدی واشنگتن برای این اقدام حکایت دارد. برای نمونه براساس تحلیل مؤسسه رند در اوایل ماه نوامبر، مداخله نظامی آمریکا میتواند به یک «جنگ نامتقارن طولانیمدت» مانند تجربه افغانستان بدل شود و حتی جایگاه مادورو را به عنوان یک رهبر مقاوم در ونزوئلا و سراسر آمریکای لاتین تقویت کند. آنچه بر این تردیدها میافزاید تنها به امکانهای آمریکا محدود نمیشود و در پیش گرفته شدن الگوهای تهاجمی توسط دیگر دولتها را نیز واجد اهمیت میکند. هرچند روسیه و ونزوئلا 2 هفته پیش و همزمان با اوج گرفتن تهدیدها علیه کاراکاس، یک توافق همکاری 10ساله با بندهای همکاری امضا کردند اما در صورت عدممداخله روسیه و چین در دفاع از مادورو، رفتارهای آنها در جبهه اوکراین و تایوان میتواند هزینه بازگشت به الگوی مداخله مستقیم نظامی را برای آمریکا بالا ببرد. در چنین وضعیتی جدای از فرضیه حمله نظامی تمامعیار به خاک ونزوئلا میتوان چند فرضیه دیگر را به صورت مستقل مورد بررسی قرار داد: 1- سوء قصد علیه مادورو: این فرضیه از آن جهت میتواند تأملبرانگیز باشد که تجارب جنگی چندسال اخیر در خاورمیانه، هنجار نسبتاً معتبر عدم سوء قصد علیه رؤسای کشورها و فرماندههان عالیرتبه را کماعتبار کرده است. ترامپ با ترور سپهبد شهید قاسم سلیمانی، آن هم در حین یک مأموریت دیپلماتیک نشان داد که به این الگو رغبت دارد. از سوی دیگر چنین اقدامی میتواند در محاسبات طرف متجاوز، یک اقدام برای سرنگونی بدون وارد شدن به نبردی تمامعیار در نظر گرفته شود. 2- تهدید برای نجنگیدن: یکی دیگر از فرضیههای محتمل همین است که آمریکا اساساً تهدیدهای سریالی و حتی تحرکات میدانی را با تمام توان به نمایش بگذارد تا بدون ورود به یک جنگ پرهزینه و گرفتار شدن به سرنوشت مبهم آن، متغیر تهدید نظامی را در رفتار سیاسی خود برجستهتر کند. 3- مستهلک ساختن کاراکاس: دیگر فرضیه غیرجنگی در این میدان میتواند ایجاد یک موقعیت ابهامآلود و استمرار تهدید علیه کاراکاس باشد تا در میانمدت باعث تضعیف و استهلاک دولت مادورو در ونزوئلا شود. در چنین وضعیتی عملیاتهای خرابکارانه در خاک ونزوئلا، تقویت محاصره دریایی این کشور و ملتهب ساختن فضای اجتماعی برای جرقه خوردن اعتراضات خیابانی میتواند در دستور کار قرار گیرد. معادله چندمجهولی جنگ برای آمریکا جنس بهانه واشنگتن برای تجاوز به خاک ونزوئلا یعنی مبارزه با قاچاق مواد مخدر (آن هم در حالی که ونزوئلا از اصلیترین منابع تولید مواد مخدر به حساب نمیرود) بسیار سادهانگارانه بوده است. کمتر تردیدی وجود دارد که اراده ترامپ یک اراده کاملاً سیاسی و براندازانه است. در چنین صورتی اگر حملهای به خاک ونزوئلا صورت گیرد، اثر دومینووار آن بر دیگر ملل محسوس خواهد بود. اگر در یک روی سکه این تجاوز بتوان بازنمایی چهره مداخلهگر آمریکا و تقویت موضع تهدیدآمیز این کشور را مشاهده کرد در روی دیگر این سکه میتوان به تردید کشورها نسبت به چالش بقای خود نظر انداخت. همان گونه که حمله ماه سپتامبر رژیم صهیونیستی به قطر ارزش معنایی منحصر به فردی داشت، این حمله نیز میتواند در دسته حملاتی گنجانده شود که به تجدیدنظر رفتار بازیگران منتهی میشود. زمانی که تلآویو در عملیات ناکام خود برای ترور رهبران مقاومت فلسطین (حماس) به خاک قطر حمله کرد، اعتبار ایده «برونسپاری امنیت» برای دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس تضعیف شد. آنها که پس از تجربه جنگ خلیج فارس به دنبال تثبیت امنیت خود با وارد شدن به پیمانهای نظامی مشترک با آمریکا بودند در بعد از ظهر 9 سپتامبر صحنهای غریب را مشاهده کردند که در معادلات پیشینی خود به آن نیندیشیده بودند. موضع نسبتاً متفاوت آمریکا درباره این عملیات رژیم صهیونیستی موضعی ترمیمی برای احیای اعتبار ایده «برونسپاری امنیت» بود. در چنین فضایی اگر واشنگتن بعد از قریب به 4 دهه یک حمله نظامی تمامعیار را علیه یک کشور در آمریکای جنوبی آغاز کند، مقدمات تجدیدنظرطلبانهای را برای مجموعهای از دولتهای این منطقه و سراسر جهان فراهم میکند. از آنجا که چالش بقا همواره نخستین مسأله هر دولتی به حساب میآید، رفتار دولتها نیز در زمینه چنین مخاطرهای تغییر خواهد یافت. برای نمونه برزیل از جمله کشورهایی است که به رغم مخالفتش با ونزوئلا (که مانع عضویت این کشور در بریکس شد) خود را میدان احتمالی تجاوز بعدی میبیند. از این رو هزینه ثانویه و اصلی حمله آمریکا به ونزوئلا را میتوان در تغییر الگوی رفتاری دولتها برای تثبیت بقا خود جستوجو کرد. الگویی که میتواند بیش از پیش پای رقبای واشنگتن را به حیاط خلوت آمریکا باز کند. با چنین نگاهی آغاز نبرد علیه کاراکاس بخش بزرگی از اعتبار رهبری جهانی آمریکا را با چالش مواجه خواهد کرد، چنان که تعداد زیادی از دولتها که در محاسبات خود عدم تنش با آمریکا را شرط کافی برای درگیر نشدن با تهدیدهای این کشور میدیدند، حالا خود را گزینههای بالقوهای برای قربانی شدن میبینند. غیرقابل پیشبینی بودن هزینههای تجدید نظر دولتها برای حفظ موجودیت خود، میتواند معادله هزینه-فایده این جنگ را برای ترامپ چندمجهولی سازد. گزارش استقرار ناو «یو. اس. اس جرالد فورد» در کاراییب مـادورو، فرماندهی دفاع ملی تشکیل داد با ورود ناو هواپیمابر به آبهای کاراییب، تنش میان واشنگتن و کاراکاس وارد مرحلهای تازه شده و تحلیلگران از احتمال رویارویی مستقیم خبر میدهند. رسیدن ناو «یو. اس. اس جرالد فورد»، بزرگترین ناو هواپیمابر جهان، در راستای عملیاتی انجام شده که مقامهای آمریکایی پیشتر بهانه آن را مبارزه با قاچاق مواد مخدر اعلام کرده بودند. فرماندهی جنوبی ارتش آمریکا در بیانیهای ادعا کرد که این استقرار با هدف «اجرای دستور دونالد ترامپ برای برچیدن سازمانهای جنایتکار فراملی و مقابله با تروریسم مواد مخدر» انجام میشود. این ناو که پیشرفتهترین ناو هواپیمابر ارتش آمریکاست، چهار اسکادران از جنگندهها را در خود جای داده و سه ناوشکن مجهز به موشکهای هدایتشونده آن را همراهی میکنند. از ماه اوت گذشته، دولت آمریکا نیروهای نظامی گستردهای را در دریای کاراییب مستقر کرده است؛ استقراری که بهطور رسمی بهانه آن مبارزه با قاچاق مواد مخدر به ایالات متحده اعلام شده است. در همین حال، نیکلاس مادورو، رییسجمهوری ونزوئلا، دستور تشکیل یک فرماندهی دفاع ملی را داده است، در حالی که خبرگزاری رویترز گزارش داد کاراکاس استقرار سلاحها، از جمله تجهیزات ساخت روسیه را در مرز آغاز کرده و در حال برنامهریزی عملیات مقاومت به سبک چریکی در صورت حمله هوایی یا زمینی آمریکا است. طبق آنچه که روز سهشنبه توسط تلویزیون دولتی ونزوئلا گزارش شد، مادورو در سخنرانی خود در کاراکاس، گفت که فرماندهی دفاع ملی واحدی تحت فرماندهی عملیاتی استراتژیک خواهد بود و ادامه داد: «در صورت بروز درگیری مسلحانه، دفاع مردمی باید در هر محله و شهری آماده باشد.» مادورو با اشاره به اینکه کشورش به مدت 14 هفته در معرض یک جنگ روانی مداوم بوده است، اظهار کرد که دستور ایجاد فرماندهی دفاع ملی با هدف سازماندهی مقاومت مردمی و دفاع محلی در صورت مداخله نظامی آمریکا علیه کشورش صادر شده است. روزنامههای محلی گزارش دادند که یکی دیگر از اهداف رهبری دفاع ملی، پشتیبانی از عملیات نظامی و تضمین عملکرد خدمات عمومی اساسی و زیرساختهای حیاتی پس از اعلام بسیج عمومی است. در همین زمینه، رویترز به نقل از منابع خود گزارش داد که دولت ونزوئلا، در حال برنامهریزی برای اتخاذ دو استراتژی احتمالی درصورت حمله آمریکا است که یکی از آنها دفاع چریکی است که دولت آن را «مقاومت طولانی» نامیده است. واشنگتن از استقرار کشتیهای جنگی و یک زیردریایی در سواحل ونزوئلا خبر داده است، در حالی که پیت هگست، وزیر دفاع ایالات متحده مدعی شده ارتش آماده عملیات، از جمله تغییر رژیم در ونزوئلا، است. |